ترانه

جون می کنیم تو زندگی حس می کنیم که زنده ایم

جونی ها رو باختیم و فکر می کنیم برنده ایم

نشون میدیم که کوهیم و هیچکی حریفمون نشد

کوه شدن اختیاری نیست زندگی مهربون نشد

تا یک شکسته می بینیم واسش چه اشکها رَوونه

خودمون هم خوب می دونیم که از دل تنگمونه

دل می شکنیم، می سوزونیم اصلا مهم نیست واسمون

اما تا ما رو می شکنن می نالیم از دست زمون

ظاهر کارم که شده قهقه مون به آسمون

کلی برو بیا داریم اما چقدر بی همزبون

گول می زنیم خودمونو به آب و رنگ زندگی

عاشقی رو می خاهیم ولی برای رفع خستگی

به سادگی دل میدیم و به سادگی دل می کنیم

واسه یه لحظه دلخوشی به هر دری در میزنیم

روز و شبهامون می گذرن بی خبر از دل پیر شده

یادش بخیر جونی رو وقتی می گیم که دیر شده

با همه اون برد و باخت باید که از نو زد و ساخت

باید با لاله آشتی کرد باید که عشقو خوب شناخت

جمله دوستت دارم رو باید به جاش گفت و شنید

دارو باشیم نه داروغه باید به آیینه رسید

 

متن شعر یک موزیک که بچه های بیرجند بسیار زیبا اونو اجرا کردن البته در اصل این یه آلبومه که اجرا شده با 13 موزیک و تصمیم دارم یکی یکی اونا رو بنویسم و بذارم تو بلاگ

چون حجم این آهنگها بالاست من نتونستم اونا رو آپلود کنم و بهشون لینک بدم واستون

اگه راهشو می دونین بگین که من حجمشو کم کنم تا شما هم اینا رو داشته باشین آخه آهنگهای خیلی قشنگی هستن

 

عکس زیرهم مربوط میشه به قسمتی از ترانهای که خوانندهء ایرانی (حالا نمی دونم کیه؟) خونده

 

 

 



 فعلا اگه مری ندارین بای

سلام

امروز جمعه است و 16 روزی میشه که ندیدمش چکار کنم دیگه من اینجا و اون هم ...

اصلا ولش کن

یه لینک اینجا میذارم که مربوط میشه به یه آهنگ که منصور تازه خونده برای مردم بم

یه فایل تصویری با کیفیت تصویر پائین ولی موزیک زیبا

عیدی ندارم

من یه مطلبی هست که میخاستم بگم شاید خیلی ها موافق نباشن با عقیده من ولی خب می گم تا ببینم بقیه چی میگن

همونطور که گفتم قبلا من بچه مشهد هستم و بیرجند دانشجو هستم، مشهد هم یه شهر مذهبیه و خب نسبت به تهران و مسائلی که اونجا وجود داره فرق می کنه .........

حالا چرا اینا رو گفتم

آخه دیشب خونه یکی از اقوام نزدیک دعوت بودیم که یکی دیگه از اقوام که تهران زندگی می کنن هم اونجا بودن خب ما از قبل با اونا آشنایی داریم و یه جورایی اونا پیش ما احساس راحتی می کنن و مساله حجاب که حداقل تو خانواده ما باید رعایت بشه (حداقل یه روسری) اونا پیش ما رعایت نمی کنن ولی خب بعد از اینکه ما رفتیم اونجا دیدم که یکی از دوستای خانوادگی دختر بزرگ خانواده شون هم اونجاست و با ورود ما هیچ فرقی براشون نکرد و همون جور به قول خودشون راحت هستن با همدیگه

 

حالا هیچ کدوم از اینا به من مربوط نمیشه تا جایی که ما اومدیم خونه و بابام میگه که اون خونواده خیلی راحت به بابای من اشاره ای داشتن به اینکه اونا حاضرن دخترا شون رو به من یا داداشم بدن!!!

خب من که فکر نمی کنم همچین خانواده هایی که تو اون جو تهران با اون (آزادی!!!) بزرگ شدن به درد ما بخورن؟؟؟

دوما اینکه خب ...

پر حرفی کردم ....

 در ضمن عکس هایی رو هم که اینجا میذارم کوچیکن به خاطر اینکه بلاگ سنگین نباشه اگه سایز بزرگش رو خواستین ایمیل بدین سایز بزرگ رو بفرستم

جدید

با سلام این هم ۲ تا عکس دیگه
امیدوارم خوشتون بیاد

 ترا من چشم در راهم
غروب شد باز