.:مهدی و داستان عشق قسمت اول:.

سلام

تصمیم گرفتم یه سری اتفاقاتی رو که بین من و اون افتاد و یه سری خاطرات رو براتون تعریف کنم.

ناگفته نمونه که به خاطر یه سری مسائل کاملا شخصی از بیان بعضی از قسمتها یا مطالب خودداری می کنم)

 

از همون اول آشنایی مون شروع میکنم

    یادم میاد اولین باری که دیدمش اوایل مهر 82 بود فکر کنم روزش رو هم یادم باشه 8 مهر... (تعجب می کنم چرا سال تحصیلی قبل اونو اصلا ندیده بودم) تو اون روزای اول سال که من تازه دوباره رفته بودم دانشگاه به خاطر اینکه هنوز وضعیت خونه مون مشخص نشده بود مجبور بودیم بریم خونه یکی از بچه ها که خونه داشتن واسه همین هم چون باهاش رو در وایسی داشتم سعی می کردم کمتر  وقتی رو تو خونشون مزاحمشون بشم و مورد دوم اینکه خب روزای اول ترم رو می دونین که آدم دلش میخاد همش بچرخه و دوستا رو ببینه و یه خوش و بشی و ...

اون روزا من با مریم دوست بودم که دیگه کم کم داشتم از دستش خسته می شدم به صورتی که همش داشتم کاری می کردم که مریم از من بدش بیاد خلاصه اینکه من دفعه اول که دیدمش اصلا متوجهش نشدم یعنی چه جوری بگم اصلا همچین حواسم بهش نبود ولی دفعه دوم که دیدمش یادم میاد 12مهر بود که دیدمش و متوجه شدم که اونم از من خوشش اومده ...

گذشت و جوری شد که من فکر کنم 19 مهر دیدمش و باهاش صحبت کردم و بهش پیشنهاد دوستی دادم البته توی این فاصله 12 تا 19 هم دیده بودمش ولی خب حجب و حیا !!! نذاشته بود برم جلو و باهاش صحبت کنم. بعد از اینکه بهش پیشنهاد دادم ، به پیشنهاد خودم تصمیم گرفتیم که چند روز دیگه ازش جواب بگیرم ... همون جا بود که به من گفت میخاد شبش بره مشهد و بعد از اینکه برگشت از مشهد به من جواب میده

من از هم با پر رویی تموم و از روی زن ذلیلی شبش پا شدم رفتم ترمینال بدرقه و بعد هم منتظر شدم که بعد از اینکه برگشت ازش جواب بگیرم گذشت و شد روز چهارشنبه روزی که از مشهد برگشته بود و من رفتم دانشگاه تا ببینمش و ازش جواب بگیرم  که تو اون روز موفق به این کار نشدم و شد فردای اون روز یعنی 24 مهر 82 که بعد از هماهنگی باهاش قرار گذاشتم برم توی یکی از راهرو های دانشگاه و باهاش صحبت کنم

 

 

ادامه دارد... 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد