شعر

امروز رفته بودم سراغ کیفم که همه چیز توش پیدا میشه از شیر مرغ  گرفته تا جون آدمیزاد

داشتم کاغذ هایی که توش بود رو نگاه می کردم چشمم افتاد به یه صفحه یادداشت که از پارسال تو کیفم نگه داشته بودم

چند بیت شعر نوشته بود روش که دیدم شاید بد نباشه اینجا بنویسمشون

 

کاش در دهکــــهده عــشق فراوانــــی بود *****توی بازار صداقت کـــمی ارزانی بود

کاش اگر گاه کمی لطف به هم می کردیم *****مختصر بود ولی ساده و پنهانی بود(مریم حیدر زاده)

 

قلبم بشکست کسی صدایش نشنید***** آری دل مرد چه بی صدا می شکند

 

در اصل امروز دنبال یه متنی بودم که بهمن 82 نوشته بودم در وصف عشق ولی خب فکر کنم انداختمش دور چون یه وقتای دیوونه میشم کارای دیوونه بازی در میارم از خودم

یه کارت هم طراحی کردم که اگه تونستم آپلود کنم میذارمش آخز همین یادداشت

خب دیگه کاری ندارین من برم؟

خدانگهدار

نظرات 1 + ارسال نظر
همیشه بهار شنبه 20 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 12:23 ب.ظ http://ashegh-mashogh.blogsky.com

اون شعر مریم حیدر زاده رو که خوندم یاد این شعرش افتادم .: درست مثل تقویمی که عوض میشه سر بهار ... میندازمت یه گوشه و دیگه میذارمت کنار .** همیشه بهاری باشی **

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد