سلام
خیلی فعال شدم نه؟!!!
میگم که بین عشق و نفرت فقط به اندازه یه تار مو فاصله است!!!
جالبه نه؟؟؟

.:: کاش در دهکده عشق فراوانی بود ::.

 

اولین باری که حس کردی عاشقی کی بود؟

 اصلاً یادت میاد چه جوری بود؟

 چه حسی داشتی؟

 چه جوری متوجه شدی این حسه عشقه؟

وقتی که حس کردم عاشقش شدم حدود آبان 82 بود، نمی دونم شاید خیلی بچگانه باشه ولی خب... (بقیه این مطلب رو این پائین نوشته بودم گفتم شاید خیلی براتون جالب نباشه واسه همین هم حذفش کردم)البته خب خیلی دوستش داشتم و الان هم دارم به ناچار سعی می کنم فراموشش کنم ولی گاه و بی گاه یادش میفتم و حتی هم خوابش رو می بینم چه کنیم که من از اون عاشقای قدیمی هستم به عشقم پا بندم...

در ضمن یکی از بازدید کننده ها توی یه کامنت ازم پرسیده بود که (حالا چرا قدیمی؟)

باید بگم که این عنوان بلاگ مربوط میشه به این مساله که چون من احساس می کنم من عاشق یکی هستم و تو وجودم یه احساس عشقی نسبت به یکی دارم که خودم هم نمی دونم کیه و دارم از همون قدیم یعنی حدود 6- 7 سال پیش دنبال این عشقم می گردم و به خاطر همینه که نوشتم مهدی یه عاشق قدیمی

یه جنبه اش هم اینه که آخه من تقریبا مثل اون عاشق های قدیمی با عشقم برخورد می کنم و تمام اون آداب و رسوم عشق و عاشقی رو رعایت می کنم تو این روابط عشقیم

این هم یه افه داش منشی قدیمی

خیلی پیچیده به نظر نمی رسه

به بلاگ پسران آفتاب هم یه سری بزنین بلاگ خوبیه همون جور هم که می بینین قالب بلاگ رو هم از روی این بلاگ گرفتم
در ضمن همیشه بهار جان من بهت سر میزنم همیشه اگه یه وقتی کامنت نمی ذارم واست دلخور نشی این مطلب آخریت هم در مورد عشق واقعا قشنگ بود امیدوارم همه اینجوری فکر کنن از اینکه به من سر میزنی ممنونم

سلام

قراره از عشق بنویسم خب خودمم هم نمی دونم چی شد یه دفعه از خرابی سیستم تو این بلاگ نوشتم

ظاهرا وقتی درباره مطالب عشقی می نویسم بیشتر مورد استقبال قرار می گیره آخه موضوعات باید با عنوان وبلاگ یکی باشه نه؟

یه شعری بود قبلا" شنیده بودم همچین به دلم ننشسته بود ولی خب امروز صبح که اتفاقی این آهنگ رو گوش می کردم نمی دونم چرا اینقدر به دلم نشست

می نویسمش:

 

چو اسیر دام تو ام رام تو ام ای محرم رازم

منم آن شمعی که زشب تا به سحر در سوز و گدازم

ای فتنه بکش یا بنوازم

بی گناهم، بده پناهم، کز موی تو آشفته ترم

کن نگاهی، به خاک راهی، ای سایه لطفت به سرم

*******

چه کنم عشقی غیر از تو نخواهم

به خدا محنت ریزد ز نگاهم

امیدم او،جدا از او ،پر پر شده ام، خاکستر شده ام

آزارم کن

چو چشم خود بیمارم کن

من ز جفایت دلشادم

از غم عشقت خرسندم

از همه عالم بگسستم تا که به مهرت پا بندم

عشق و امید صفایی ای عشق من چه بلایی

کی ز وفا جانب ما باز آیی

(خواننده فائزه)