سلام

اوضاع خیلی خوب بود که دیگه مجبور شدم هارد کامپیوترم رو (اِف دیسک) کنم هر چی اطلاعات هم داشتم از بین رفت

ماجرا از این قرار بود که یه نرم افزار دیشب از سایت دانلود دات کام گرفتتم تا پارتیش بندی هاردم رو درست کنم به خاطر یه دستور اشتباه به نرم افزار باعث شدم همه چی از بین بره

داشتم روی طرح بلاگ کار می کردم یه طرح نسبتا قشنگ داشتم درست می کردم که متاسفانه همه چی خراب شد

مهم تر از اون خیلی از موزیک هایی بود که توی هارد داشتم همه پاک شدن

حالا دیگه واسم تجربه شد که اطلاعات روی هارد رو روی سی دی بریزم تا اینجور مشکلات پیش نیاد

البته بعد از این همه وقت این تجربه بدی نبود یادم نمیره اولین دفعه ای رو که باعث شدم سیستم خراب بشه رفتم یه سری فایلهای دی ال ال رو که فکر می کردم به در نمی خورن پاک کردم باعث شدم ویندوز خراب بشه حالا هم کارم به جایی رسیده که هارد رو پاک می کنم

از صبح نشستم دارم ویندوز و برنامه های جانبی رو نصب می کنم

یه سری نرم افزار ها رو و یه سری موزیک ها  رو هم دانلود کردم خب بدک نیست اوضاع فعلا

 

در ضمن چند روزی از یه چیزی اعصابم خورده اینکه گوشی ندارم ازش استفاده کنم شماره رو دایورت کردم روی خط تلفن مربوط به خط اینترنت خونه اینم که همیشه مشغوله نمی دونم بر وبچز که زنگ میزنن چه جوری میخوان با من صحبت کنن

از من دلخور میشن آخه هیچ کدوم از بچه ها  غیر از شماره خودم هیچ شماره دیگه ای از من ندارن

در ضمن توی پُست قبلی نوشته بودم که یه کارت هست آپلود می کنم که اونم متاسفانه پاک شد

به قول یکی از بچه های بلاگ نویس: خیلی حرفیدم نه؟

فعلا بای

شعر

امروز رفته بودم سراغ کیفم که همه چیز توش پیدا میشه از شیر مرغ  گرفته تا جون آدمیزاد

داشتم کاغذ هایی که توش بود رو نگاه می کردم چشمم افتاد به یه صفحه یادداشت که از پارسال تو کیفم نگه داشته بودم

چند بیت شعر نوشته بود روش که دیدم شاید بد نباشه اینجا بنویسمشون

 

کاش در دهکــــهده عــشق فراوانــــی بود *****توی بازار صداقت کـــمی ارزانی بود

کاش اگر گاه کمی لطف به هم می کردیم *****مختصر بود ولی ساده و پنهانی بود(مریم حیدر زاده)

 

قلبم بشکست کسی صدایش نشنید***** آری دل مرد چه بی صدا می شکند

 

در اصل امروز دنبال یه متنی بودم که بهمن 82 نوشته بودم در وصف عشق ولی خب فکر کنم انداختمش دور چون یه وقتای دیوونه میشم کارای دیوونه بازی در میارم از خودم

یه کارت هم طراحی کردم که اگه تونستم آپلود کنم میذارمش آخز همین یادداشت

خب دیگه کاری ندارین من برم؟

خدانگهدار

نمی دونم دارم کم کم فراموشش می کنم
سخته کسی رو که دوسش داری خیلی دوسش داری به راحتی فراموشش کنی
فقط تنها دلیل نا راحتی من اینه که دلایلی که باعث شد تمومش کنیم اصلا دلیلی نبود
با این که می دونم یه روز باز خودش بر می گرده ولی دیگه برای من همه چی تموم شده چون نمی تونم کسی رو این همه مدت طول کشیده فراموشش کنم بعد دوباره بخوام به عنوان عزیزترین فرد توی زندگیم قبولش کنم
فقط میگم اگه قراره دوباره رابطه ای باشه دیگه به هیچی کار ندارم همه چی رو می دم دست سر نوشت و واسه پیشرفت کارا هیچ کاری انجام نمیدم