سلام

قراره از عشق بنویسم خب خودمم هم نمی دونم چی شد یه دفعه از خرابی سیستم تو این بلاگ نوشتم

ظاهرا وقتی درباره مطالب عشقی می نویسم بیشتر مورد استقبال قرار می گیره آخه موضوعات باید با عنوان وبلاگ یکی باشه نه؟

یه شعری بود قبلا" شنیده بودم همچین به دلم ننشسته بود ولی خب امروز صبح که اتفاقی این آهنگ رو گوش می کردم نمی دونم چرا اینقدر به دلم نشست

می نویسمش:

 

چو اسیر دام تو ام رام تو ام ای محرم رازم

منم آن شمعی که زشب تا به سحر در سوز و گدازم

ای فتنه بکش یا بنوازم

بی گناهم، بده پناهم، کز موی تو آشفته ترم

کن نگاهی، به خاک راهی، ای سایه لطفت به سرم

*******

چه کنم عشقی غیر از تو نخواهم

به خدا محنت ریزد ز نگاهم

امیدم او،جدا از او ،پر پر شده ام، خاکستر شده ام

آزارم کن

چو چشم خود بیمارم کن

من ز جفایت دلشادم

از غم عشقت خرسندم

از همه عالم بگسستم تا که به مهرت پا بندم

عشق و امید صفایی ای عشق من چه بلایی

کی ز وفا جانب ما باز آیی

(خواننده فائزه)

سلام

اوضاع خیلی خوب بود که دیگه مجبور شدم هارد کامپیوترم رو (اِف دیسک) کنم هر چی اطلاعات هم داشتم از بین رفت

ماجرا از این قرار بود که یه نرم افزار دیشب از سایت دانلود دات کام گرفتتم تا پارتیش بندی هاردم رو درست کنم به خاطر یه دستور اشتباه به نرم افزار باعث شدم همه چی از بین بره

داشتم روی طرح بلاگ کار می کردم یه طرح نسبتا قشنگ داشتم درست می کردم که متاسفانه همه چی خراب شد

مهم تر از اون خیلی از موزیک هایی بود که توی هارد داشتم همه پاک شدن

حالا دیگه واسم تجربه شد که اطلاعات روی هارد رو روی سی دی بریزم تا اینجور مشکلات پیش نیاد

البته بعد از این همه وقت این تجربه بدی نبود یادم نمیره اولین دفعه ای رو که باعث شدم سیستم خراب بشه رفتم یه سری فایلهای دی ال ال رو که فکر می کردم به در نمی خورن پاک کردم باعث شدم ویندوز خراب بشه حالا هم کارم به جایی رسیده که هارد رو پاک می کنم

از صبح نشستم دارم ویندوز و برنامه های جانبی رو نصب می کنم

یه سری نرم افزار ها رو و یه سری موزیک ها  رو هم دانلود کردم خب بدک نیست اوضاع فعلا

 

در ضمن چند روزی از یه چیزی اعصابم خورده اینکه گوشی ندارم ازش استفاده کنم شماره رو دایورت کردم روی خط تلفن مربوط به خط اینترنت خونه اینم که همیشه مشغوله نمی دونم بر وبچز که زنگ میزنن چه جوری میخوان با من صحبت کنن

از من دلخور میشن آخه هیچ کدوم از بچه ها  غیر از شماره خودم هیچ شماره دیگه ای از من ندارن

در ضمن توی پُست قبلی نوشته بودم که یه کارت هست آپلود می کنم که اونم متاسفانه پاک شد

به قول یکی از بچه های بلاگ نویس: خیلی حرفیدم نه؟

فعلا بای

شعر

امروز رفته بودم سراغ کیفم که همه چیز توش پیدا میشه از شیر مرغ  گرفته تا جون آدمیزاد

داشتم کاغذ هایی که توش بود رو نگاه می کردم چشمم افتاد به یه صفحه یادداشت که از پارسال تو کیفم نگه داشته بودم

چند بیت شعر نوشته بود روش که دیدم شاید بد نباشه اینجا بنویسمشون

 

کاش در دهکــــهده عــشق فراوانــــی بود *****توی بازار صداقت کـــمی ارزانی بود

کاش اگر گاه کمی لطف به هم می کردیم *****مختصر بود ولی ساده و پنهانی بود(مریم حیدر زاده)

 

قلبم بشکست کسی صدایش نشنید***** آری دل مرد چه بی صدا می شکند

 

در اصل امروز دنبال یه متنی بودم که بهمن 82 نوشته بودم در وصف عشق ولی خب فکر کنم انداختمش دور چون یه وقتای دیوونه میشم کارای دیوونه بازی در میارم از خودم

یه کارت هم طراحی کردم که اگه تونستم آپلود کنم میذارمش آخز همین یادداشت

خب دیگه کاری ندارین من برم؟

خدانگهدار